Wednesday, March 27, 2013

آنچه گذشت ۳

بالاخره دکتر صدامون کرد تو اتاق اول شروع کرد به سوال و جواب و اینکه چرا این تست رو می خوایم انجام بدیم چون من گفتم امروز همینجا بودیم و سونوگرافی کردن و خیلی احساس فشار کردم اما گفت نه نمی تونه ربطی به اون داشته باشه. پرسید الان خونریزی داری یکذره فکر کردم گفتم نمی دونم گفت اگر شدید باشه جاری بودنش رو حس می کنی دیدم چیزی حس نمی کنم. در حین سوالها ازم پرسید با هم نسبتی دارین منم گیج شده بودم اینجا هیچ وقت چنین سوالهایی نمی کنن اصلن براشون فرقی نداره کی با کیه. منم با تعجب گفتم آره زن و شوهریم خنده‌اش گرفت و گفت نه منظورم اینه که نسبت خونی هم با هم دارین تازه دوزاریم افتاد منظورش چیه گفتم نه. خلاصه گفت آماده شو تا معاینه ات کنم. وقتی داشتم آماده می شدم دیدم خونریزیم کم شده و حالت خون تازه نداره. اول شروع کرد به سونوگرافی. کوچولوی قشنگ من از بی حالی رفته بود کاملن پایین دراز کشیده بود و تکون نمی خورد اما قلبش می زد باورم نمی شد بچه ام هنوز زنده بود اما از اون همه تحرک و سر حالی صبحش هیچی نمونده بود. بعد شروع کرد به معاینه. موقع معاینه اش خیلی درد کشیدم اما چاره ای نبود. گفت جفت کاملن پایینه و خونریزی هم به همین خاطر بوده برام خیلی عجیب بود چون همیشه دکترم موقع سونوگرافی قسمت بالای رحم رو نشونم می داد و می گفت جفت اینجاست. اما گفت که خون جدید تو رحم نمی بینه و خون کهنه فقط هست و نباید نگران باشم ازم پرسید همین تازگی نزدیکی یا معاینه نداشتی. نداشتم همه چیز فقط همون سونوگرافی احمقانه صبح بود.
بهم گفت فعلن کار دیگه ای نمی شه کرد فقط باید بخوابی تا ببینیم چی می شه پرسید منیزیم می خوری نه نمی خوردم گفت از داروخانه بگیر و روزی سه تا بخور. پرسید نوبت بعدیت با دکترت کی هست گفتم دوشنبه. ازش پرسیدم اگه دوباره خونریزی پیدا کردم چی کار کنم گفت دوباره بیا.
تا اومدیم بیرون و ال تونست ماشین رو از پارکینگ که درهاش بسته شده بود در بیاره ساعت یازده بود. گفتم بریم اول قرص منیزیم بگیریم رفتیم در یکی از داروخانه ها دیدیم بسته و شیفت بیست و چهار ساعته اونشب یک داروخانه تو شهر کناری بود ال گفت می خوای برسونمت خونه و برم برات بگیرم گفتم ولش کن حالا تا صبح چیزی نمونده صبح قبل از اینکه بری سرکار برام بگیر و برو.
رسیدیم خونه رفتم دستشویی دیدم تازه خونریزی شروع شده و خون تازه داره ازم می آد کلافه شده بودم. ال گفت می خوای دوباره بریم بیمارستان گفتم نه الان دوساعت معطل می شیم بعد هم دوباره شروع می کنه به معاینه کردن و بدترش می کنه ال هم گفت به نظر من هم صبر کن چند ساعت دیگه هفت صبح می شه و می ریم پیش دکتر خودت.
اونشب تا صبح نخوابیدم از ترسم مرتب می رفتم دستشویی چک می کردم خونریزیم به مرور کمتر شد طوری که صبح مطمئن نبودم دیگه برم دکتر یا نه. اما ال گفت بیا بریم امروز هم جمعه است و فردا پس فردا دیگه دکترت نیست و هر چی پیش بیاد مجبوریم بریم بیمارستان دیدم راست می گه.
ساعت هفت صبح جمعه پا شدیم رفتیم مطب دکترم. این مطب یک مطب گروهیه که یک دکتر دیگه هم اونجا کار می کنه از شانس اونروز صبح اون یکی بود. رفتیم پیشش و گفتیم چی شده. گفت من الان معاینه نمی کنم چون دوباره می افتی رو خونریزی. سعی کن بخوابی و منیزیم هم بخور. ازمون با یک حالتی پرسید چرا برای این تست رفتین این بیمارستان. ما هم مونده بودیم. گفت دکتر خودت گفته بود گفتیم آره و اونهم سری تکون داد. برامون قرص منیزیم رو نوشت و بهم گفت اگر خونریزیت تا حد پریود هم زیاد شد طوری نیست اما اگر خیلی شدید و تیره شد سریع برو بیمارستان.
سر راه قرص رو گرفتیم و اومدیم خونه و ال همه چیزهایی که ممکنه من تا عصر احتیاج پیدا کنم دور و برم گذاشت آب جوش هم تو فلاسک درست کرد و میوه هم شست و گذاشت کنارم و رفت سرکار. من تمام روز از تکرار اتفاق شب قبلش می ترسیدم. از اونروز دیگه من اکثر مواقع دراز می کشیدم و ماکزیمم تحرکم رفتن تا دستشویی یا تا آشپزخونه برای برداشتن چیزی بود. ال وقتهایی که خونه بود غذا برام درست می کرد می گذاشت تو یخچال و من فقط گرم می کردم و می خوردم. دیگه از خونه بیرون نرفتم فقط برای دکتر یا بیمارستان رفتن. حاضر بودم همین جور هم تا آخرش برم اما بچه ام طوریش نشه.
به یکی از دوستهام زنگ زدم و گفتم خونریزی پیدا کردم اما چیزی راجع به تست و سونوگرافی نگفتم گفتم دیگه جایی نمی تونم بیام و باید استراحت مطلق باشم. آخر هفته اش با خوردن قرص منیزیم خونریزیم قطع شد اما من از ترسم باز هم تو حالت استراحت موندم. یک فکری که مغزمون رو خیلی مشغول کرده بود برخورد همکار دکترم در مورد اون بیمارستان بود و همه این جریانات پیش اومده خیلی حس بدی بهمون داده بود که بخواهیم برای تست اونجا بریم . به ال می گفتم ببین با یک سونوگرافیشون چه به سرم اومد وای به حال تستی که اینقدر دقیقه و ریسک داره. تصمیم گرفتیم به دکترم بگیم جای دیگه ای بهمون معرفی کنه.
ادامه دارد.....

No comments: