Wednesday, March 27, 2013

آنچه گذشت ۱

شش آپریل
مطب دکتر، بعد از سونوگرافی و دیدن کوچولوی توی دلم روبروی دکتر نشستیم و من لیست سوالاتم دستمه بعد از پرسیدن سوالهام، دکتر بروشوری می ده بهمون راجع به انواع تستهای اضافه دوران بارداری. می گه نمی خوام هول اضافه تو دلتون بندازم اما دو تا چهاردرصد از بچه ها سالم به دنیا نمی آن. تستی هست که با استفاده از میزان مایعی که پشت ستون فقرات بچه جمع شده و در سونوگرافی اندازه گیری می شه و هورمونهای داخل خون مادر و سن مادر و پردازش این اطلاعات توسط یک برنامه کامپیوتری احتمال اختلال کروموزومی بچه رو می ده نه جواب قطعی. فقط یک احتمال محاسبه می کنه. البته تو الان سی و سه سالت هست و در محدوده خطر نیستی به خاطر همین بیمه هزینه تست رو نمی ده هزینه اش حدود صد و بیست یورو می شه می خواین فکراتون رو بکنین و اگر تصمیم گرفتین برای دو هفته دیگه نوبت بگیرین. من و ال نگاهی به هم می کنیم و به دکتر می گم ما می خواهیم این تست رو بکنیم نیازی به فکر کردن نداریم. بهش نمی گم اطلاعات مربوط به این تست رو اون زمان که رفته بودم چکاب و قصد بچه دار شدن داشتیم از اتاق انتظارش برداشتم و تو خونه به ال نشون دادم و گفتم ببین می تونن تو دوران حاملگی تست بی خطری بکنن و ببینن بچه سالمه یا نه.برای دو هفته بعد نوبت می گیریم اما ته دلمون امنه که بچه ما سالمه فقط می خوایم این حسمون رو تایید کنیم.
بیست و سه آپریل نوبت دکتر دارم ال زودتر از زمانی که قرارمون بوده خودش رو می رسونه خونه و به وضوح هیجان زده است. نگران تست نیستیم هیجان دیدن بچه مون رو داریم. من مثل همه دفعاتی که دکتر می رم ته دلم نگرانم آیا موقع سونوگرافی قلبش هنوز می زنه.دکتر موقع سونوگرافی اندازه گیری معمول رو می کنه بعد می ره سراغ اندازه گیری ستون فقرات بچه تو موقعیت خوبی نیست سعی می کنه با سر دستگاه سونوگرافی بچه رو تحریک کنه تا تغییر وضعیت بده من احساس درد می کنم اما برام مهم نیست بالاخره موفق به اندازه گیری می شه و با لحن خاصی می گه یک و هشت دهم میلی متر و من ته دلم یک جوری می شه اما هیچی نمی گم. می پرسه کی نوبت بعدیته می گم یازده مه، دکترم می گه تا اون موقع جواب آزمایش هم اومده. می رم بیرون پیش دستیارش ازم خون می گیره و می آییم بیرون. هنوز با ال هیجان دیدن بچه و حرکات زیادش رو داریم. تو خونه تو یکی از کتابهایی که راجع به این تست نوشته نگاهی می اندازم و می بینم تا سه میلی متر قطر این بخش طبیعیه نفس راحتی می کشم و حس می کنم جای هیچ نگرانی نیست.کم کم حال عمومیم رو به بهتر شدنه و ویارها کمتر می شن. با دوستامون تصمیم می گیریم یک مسافرت کوتاه بریم زنگ می زنم برای اصلاح صورت و ابرو از آرایشگری که تازه پیدا کردم وقت می گیرم.
بیست و نه آپریل ساعت هفت و نیم صبحه ال رفته سر کار و من هنوز خوابم که تلفن زنگ می خوره رو صفحه نمایش شماره از شهر خودمونه دلم شور می افته گوشی رو بر می دارم منشی دکترمه می گه ببخشید به این زودی زنگ زدم جواب آزمایشتون اومده دکتر می خواد باهاتون حرف بزنه. گر می گیرم قلبم به تپش می افته می پرسه کی می تونین بیاین با گیجی می گم من هنوز صبحانه نخوردم تا با اتوبوس بیام هم طول می کشه می گه نه و نیم خوبه می گم آره. قطع که می کنم اشکهام سرازیر می شن. به ال زنگ می زنم با گریه براش می گم سعی می کنه من رو آروم کنه می گم خبر بد رو زودتر می دن اگه همه چی خوب بود دفعه بعدی بهمون می گفت ال می پرسه می خوای بیام می گم نه تا تو بیایی دیر می شه و آخرش چی چیزی عوض نمی شه. صبحانه می خورم می دونم که اثر حاملگیه که با این حال هنوز می تونم بخورم. مطب دکترم نزدیکه اما بدون ماشین و با اتوبوس مسیر مستقیم نداره. تا سر خیابونش می رم و بقیه راه رو باید پیاده برم سربالایی بدیه. هیچ انرژی ندارم انگار صد سال طول می کشه تا برسم، تو راه گاه و بیگاه اشکهام سر می خورن پایین. یعنی می شه بچه من, کوچولوی تو دل من که تو سونوگرافی به نظر من قشنگترین موجود دنیا می آد سالم نباشه ؟یادم نیست چقدر تو اتاق انتظار نشستم می دونم که خیلی طول نکشید دکترم اومد صدام کرد وقتی رفتم تو اشکهام مجالم نمی دادن ازم پرسید شوهرت کجاست گفتم سر کاره گفت می دونی چرا گفتم بیایی گفتم حتمن خبر بدیه گفت نتیجه آزمایش اومده و احتمال بالایی داره عددی که بهم نشون دادیک روی صد و چهل ونه بود بهم گفت الان وقت گریه کردن نیست هنوز هیچی معلوم نیست. هفتاد درصد بچه هایی که تو این تست احتمال ناسالم بودنشون بالا نشون می ده سالمن اما الان وقتش نیست که چشمهامون رو ببندیم و بگیم دیگه نمی خوایم ببینیم. بهم گفت درکم می کنه و اگر خودش هم جای من بود ناراحت می بود بهم برگه ای داد و گفت برم همون بیمارستان روبروی مطبش نوبت بگیرم برای تست آب کیسه آب. گفت همین الان برو نوبت بگیر. بهم گفت سوالی نداری با گریه گفتم می شه ببینیم بچه هنوز قلبش می زنه گفت بخواب روی تخت و یک سونوگرافی سریع کرد بهم گفت قرار نیست ترس اشتباهی داشته باشی اون بچه از ترسهای تو چیزی نمی فهمه. می آم از مطبش بیرون کنار کوچه می ایستم و زار زار گریه می کنم به ال زنگ می زنم و همه چیز رو می گم بهم می گه من دلم روشنه بچه مون سالمه مگه دکتر نگفت هفتاد درصد سالمه. می گم تو تست اول هم نود و پنج درصد احتمال عدد کوچکی می آد بچه ما افتاد تو پنج درصدش چطور الان خودم رو راضی کنم که تو سی درصد افتاده. ال می گه دلم می گه بچه مون سالمه اما دل من دیگه انگار چیزی بهم نمی گه.
می رم تو بیمارستان طبقه چهارم بخش زنان خیلی چیزهای خوبی از این بیمارستان نشنیدم. نمی دونم کجا باید برم می رم طرف اتاق منشی بخش نیستش و زده پشت در که به زودی بر می گرده. بیمارستان شلوغه و هی یکی می ره یکی می آد من نشستم و دور و برم رو نگاه می کنم مادرهای تازه زاییده که با تخت بچه شون اینور اونور می رن خانومهای حامله که به هزار و یک دلیل تو بیمارستانن کم کم آرومتر می شم حس می کنم همه چیز همیشه روتین پیش نمی ره نباید اینقدر بدبین باشم شاید هم هیچ مشکلی نباشه. یک ساعتی می شینم هیچ کس نمی آد می رم از یکی از پرستارها می پرسم برای این تست می خواستم نوبت بگیرم بهم می گه کجا برم این همه وقت الکی نشسته بودم می رم به اتاق مربوطه خانومی که اونجاست ازم می پرسه هفته چندمی می گم سیزدهم برای هفتم مه بهم نوبت می ده ساعت نه و نیم بهش می گم زودتر نمی شه البته منظورم ساعتش بود می گه نع این تست رو از هفته چهاردهم به بعد می شه انجام داد. بر می گردم خونه به مامانم زنگ می زنم براش می گم چی شده گریه امانم نمی ده مامان سعی می کنه آرومم کنه می گه اینقدر بد فکر نکن چیزی نیست نگران ریسک آزمایش نباش چیزی نمی شه مثل همیشه می تونه آرومم کنه بجز مامان به هیچ کس نمی گیم چی شده. فکر می کنم سفرمون رو کنسل کنم و همینطور آرایشگاه رو اما مامان رایم رو می زنه می گه هنوز که چیزی نشده سعی کن آروم باشی از الان نباید غصه بخوری.
ترسم بیشتر از جواب منفی آزمایش ترس از ریسک این آزمایشه ریسک اینکه بچه در اثر این تست از بین بره تا یک درصد می رسه. همش می ترسم بچه سالمم رو در اثر این تست از دست بدم . خودمون رو خفه می کنیم بسکه تو اینتر نت راجع به این تست می خونیم همه جا نوشته ریسک این تست بستگی به مهارت شخصی داره که تست رو انجام می ده. تست به این صورت انجام می شه که یک سوزن دراز می کنن تو شکم مادر تا برسه به رحم و کیسه آب و از کیسه آب یک مقداری از مایع درونش رو می کشن که این مایع مقداری از سلولهای بچه رو داره این سلولها رو جدا می کنن و کشت می دن تا کروموزومها رو بررسی کنن.ریسکهای این آزمایش خونریزی، پاره شدن کیسه آب و از دست دادن مایع درونش یا آسیب دیدن بچه با سوزنه و همینطور عفونت.
مسافرت رو می ریم و هیچ کس نمی فهمه درون ما چه خبره. اما حس من موقع حرف زدن راجع به حاملگیم و بچه ام غیر قابل وصفه همه چیز انگار رو هواست اما ترس و وسواسهام همه سر جاشون هستن سر سوزنی نمی خوام چیزی بخورم یا کاری کنم که برای بچه ام خوب نباشه من می خوام از بچه ام در برابر دنیا حفاظت کنم. من نگرانترین زن حامله ای بودم که خودم و اطرافیانم دیده بودیم بیرون از خونه لب به چیزی نمی زدم مبادا چیزی توش باشه که خوب نباشه قبل از خوردن هر چیزی تو چندتا کتاب و کلی سایت اینترنتی چک می کردم که هیچ مشکلی نداشته باشه.
ادامه دارد.....

No comments: