Tuesday, August 18, 2009

پيرمرد به وضوح خوشحاله، انگار که براش مهمون اومده باهيجان همه جای خونه اش رو نشون می ده. وقتی تو رختشورخونه ماشين لباسشويی و خشک کن عمومی رو نشون می ده در ادامه توضيح می ده که همه وسايل برقيش رو نو سفارش داده براش بياد، برق شادی تو چشمهاش پيداست. عمريه تو اين خونه مستاجره و خيالش راحته حتی الان که صاحبخونه می خواد خونه رو بفروشه مالک جديد هم نمی تونه اونو از جاش بلند کنه. پس مشتريها براش خطری نيستن فرصتی هستن که کسی در خونه اش رو بزنه و بياد تو خونه اش و اون همه جای خونه رو که به سليقه خودش چيده نشون بده.
بعد هم که مشتريها می رن و پشت سرشون رو هم نگاه نمی کنن، احتمالن وان حموم رو با آب داغ پر می کنه و با يک ليوان شامپاين تو دستش می ره تو وان حمام با کاشيهای آلبالويی دراز می کشه و حس رضايت تو تک تک سلول های بدنش جريان پيدا می کنه.

No comments: