Thursday, July 2, 2009

یک ماه بیشتر از کابوس زندگیمون گذشته هنوز هم نمی تونم باورش کنم. هنوز دلم قبول نمی‌کنه واقعن چی‌ شده. گاهی دلم می‌خواد همه همه‌اش یه خواب بود اما ميدونم که نیست. می‌دونم که نتیجه‌اش حالا حالا ها از زندگیمون پاشو بیرون نمی‌گذاره. مغزم دنبال دلیل براش می‌گرده و هیچ جوری اتفاق بودنش رو نمی‌تونه بپذیره

Ich vermisse unser Sternchen

5 comments:

Anonymous said...

سلام عزیزم
چی شده نوای نازنینم
واسه نی نی اتفاقی افتاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شراره said...

سلام چه عجب یادی هم از ما کردی
چه اتفاقی افتاده مگه
نکنه....؟؟

amin said...

سلام خوب چرا راجع به اون اتفاق نمینویسی
حتما راحت تر میشی
شاید هم بتونیم بت کمک کنیم

gozar said...

ghorbone dele kochiket beram
arosakam

maryam said...

نوا جونم

چی شده؟

به قول مامان ام بند دلم برید...

تو اوصولا درون گرایی اما کاش یه توضیح تیتری بدی
کتگوریش بگی...
نگرانت شدم