Sunday, January 11, 2009

روزمره

امروز آخرين روز اين تعطيلات سرد و طولانيه، سه هفته تعطيل بوديم که کاملن غير طبيعيه اما به خاطر اوضاع اقتصادی ناجور ،خيلی از شرکتها سه تا چهار هفته تعطيل بودند اکثر خط توليدها هم فعلن با سه يا چهار روز کار در هفته شروع می کنن تا بعدش آيا چی پيش بياد.
اين مدت بيشتر از اين که احساس تعطيلی داشته باشم گرفتار نوشتن تزم بودم حالا نه هر لحظه اما بارش انگار هر لحظه به دوشم بود. گاهی نصف شبها از خواب می پرم و ذهنم درگيرش می شه به اين فکرم که نظر سوپروايزرم تو شرکت چيه، پرفسورم که بهم گفت تو تصميم می گيری چی بنويسی چون تز مال توه، فقط همين چهار هفته بگذره ديگه پرونده اش بسته ميشه.
اون دلشوره ها که از بچگی بعد از تعطيلات می اومد سراغم داره می آد سراغم، من انگار هيچ وقت بزرگ نمی شم. گاهی ال بهم می خنده وقتی می گم نگرانم میم بهم چی بگه وقتی تزم رو بخونه، می گه ای بابا اونکه نمی خواد تو کار تو مشکل ايجاد کنه، رئيسی که می ره مسافرت ،از مادريد لحظه تحويل سال بهت اس ام اس می زنه و بهترين و قشنگترين آرزوها رو برات می کنه چه سنگی جلوی پای تو می اندازه آخه. من اگه يک روزی دلشوره نداشته باشم واقعن پيشرفت کردم.
دوباره درسم داره تموم می شه و می دونم و نمی دونم می خوام چی کار کنم، از شانس اوضاع اقتصادی هم انقدر خرابه که خيلی اميدی به کار پيدا کردن ندارم، اما خيلی نقشه دارم، همين جوری که تو اينترنت می تابم يک ايده هايی پيدا می کنم ال می گه می خوای بری کارمند يکی شی حتمن؟ تو اين ايده هات رو دنبال کنی برامون در دراز مدت خيلی بهتره. اما من خودم رو می شناسم، درازمدت که تو خونه بمونم می افتم تو جون خودم الان اين چند روز آخر تعطيلات می بينم ديگه.
اين کاسه چه کنم من کو که کم کم لازم می شه. البته فعلن که تاآخر این ماه بیاد تزم رو تموم کنم هفته اول فوریه هم باید برم دانشگاه برای ارائه خودم و بقیه، تا آخر فوریه هم هنوزم قرارداد دارم همین جا که هستم، بعدش هم یک ماهی اگه همه چی جور بشه گرفتار یک سری کلاس و امتحان هستم، اگه بتونم تو فوریه و مارچ یک چیزی پیدا کنم که از آوریل حالا نه ماه مه مشغول شم خیلی عالی می شه.
هفته خوبی در پیش داشته باشین

No comments: