Wednesday, August 20, 2008

واقعا به اين نتيجه رسيدم دوره هايی که وقت آزاد بيشتری دارم خيلی بيشتر هم وقت هدر می دم، وقتی که برنامه ام پره و ساعتها توش مشخص هستند بهتر هم برنامه ريزی می کنم.اين روزها دارم به اين نتيجه می رسم که وقتی کاری برای انجام دارم به صورت اجباری نه طوری که خودم بخوام انجامش بدم مثل کلاس داشتن يا سر کار رفتن از نظر روحی هم سرحالترم. دوشنبه صبح دو مورد کاملن مختلف باعث شد حس کنم واقعن زنده ام و می تونم تو زندگی عامل باشم که خیلی حس لذت بخشیه.
يادتونه جملات قصار می نوشتم چند روز پيش يکی با ايميل اومده بود که خيلی به دلم نشست:
"انسان بايد قبل از اينکه خوشبخت باشد بخندد، چون ممکن است بميرد قبل از اينکه خنديده باشد"
از
Jean de la Bruyére
نويسنده فرانسوی
چند روزپيش فيلم زندگی من بدون خودم رو ديدم، نمی تونم دقيق توصيف کنم چطوری بود غم انگيز بود واقعن نمی شد گاهی جلوی اشکها رو گرفت اما پر از شور زندگی بود تا حالا من فيلمی اين چنين نديده بودم که درباره مرگ قريب الوقوع باشه و پر از شور زندگي. بعد از ديدنش حس کردم چقدر می شه از زندگی لذت برد حتی با کوهی از مشکلات فقط اگر هنرش رو داشته باشی.از اون فيلمهاست که آدم دوست داره تا مدتها بهش فکر کنه و فضاش رو حس کنه.
دوشنبه اين فيلم رو سينما ديديم، قشنگ بود اما من نتونستم با شخصيتهای فيلم ارتباط برقرار کنم، يک جوری به دلم نمی نشستند يا شايد درکشون نمی کردم.
ديشب تلويزيون فيلم پرواز بر فراز آشيانه فاخته رو نشون داد، من هم مصمم بودم که ببينم اما تازه ساعت يازده و نيم شروع شد و من حدود دوازده و نيم ديدم دارم چرت می زنم ديگه رفتم خوابيدم.

No comments: