Tuesday, July 22, 2008

باز هم فيلم

ديشب رفتيم سينما اين فيلم رو ديديم(چقدر تازگی ما فيلم می بينيم!!)، کلی از ته دل خنديدم، اين آقايی هم که کنار دست من نشسته بود انقدر از ته دل می خنديد که آدم از خنده او بيشتر خنده اش می گرفت. ولی من باورم نمی شه کسی تو دنيای واقعی به اندازه پاپی شاد و خوش خنده باشه و از بدخلقی ديگران نرنجه، اما اگر واقعا هم باشه گاهی می ره رو اعصاب بس که می خنده و شوخی می کنه، اگه براتون امکان داره از دستش ندين.
تو راه که بر می گرديم با ال داريم می گيم چقدر انگليسيها تو ساختن فيلمهای کمدی خوبن و فرانسويها تو فيلمهای رمانتيک اما تا دلتون بخواد آلمانيها فيلمهاشون الکيه، يعنی تعداد فيلمهای خوب آلمانی انگشت شمارن، سريالهاشون که ديگه واويلا آدم ياد سريالهای ظهر برنامه خانه و خانواده می افته فقط ورژن آلمانيش که با فرهنگ اينها جور در بياد نود و پنج درصد داستانهاشون هم محور اصليش خيانته که آخر فيم همه متنبه می شن و گل و بلبل، کلن انقدر آدمهای جدیی هستن که بايد به همون علم و تکنيک بچسبن و مقوله هايی که اينقدر جديت و نظم نمی خواد و بسپرن به بقيه.
تو ماشين با ياد آوری يکی از صحنه های فيلم به ال می گم می دونستی انگيسيها تو چايشون شير می ريزن می خورن ووووووووی؟ سرش رو يک تکونی می ده،بعد خودم يادم می افته بچه که بوديم تو شيرمون چايی می ريختيم می خورديم بهش یادآوری می کنم و می گم اما خيلی فرقشه می گه آره متوجهم!!! اما خدائيش خيلی فرقشه آدم تو چايش شير بريزه يا تو شيرش چايي، اینجور نيست؟
دارم کتاب خاطرات يک گيشا رو به آلمانی می خونم، رفتم تو کتابخونه هی دور زدم هی کتاب برداشتم يک ورقی زدم ديدم اوووه سنگينه مغزم نمی کشه، کتاب از سيمون دو بووار، ميلان کوندرا، هاينريش بل، مغزم فعلا بايد باد بخوره خوندن اينها خيلی تمرکز می خواد بخصوص به آلمانی فعلن کتاب قصه کفايت می کنه اما خيلی طولانيه پونصد و خرده ای صفحه است يک عمر طول می کشه تموم شه، اگه تمومش کردم می آم اعلام می کنم.

1 comment:

Anonymous said...

نوا چقدر نوشته ات خوب و شاد شده. معلومه که داری تو تعطیلات بسر می بری. بعععععله خیلی فرقشه که آدم تو شیرش چای بریزه یا تو چاییش شیر واقعا!!! و جالبتر اینکه کسی بیاد و فرنی و آشش رو تو ماه رمضون قاطی کنه. اه ه ه ه ه
نوا گلدونات هم فوق العاده خوشگلند.