Friday, July 11, 2008

فرقی نداره، چه فرودگاه تهران باشه چه فردگاه فرانکفورت چه هر جای ديگه دنيا، چه من مسافر باشم چه اونها چه هردو، اين بغض و گريه رهام نمی کنه اين اشکهايی که وقت و بی وقت به پهنای صورتم سرازير می شن تمومی ندارن، تلاش من برای کنترلشون ،برای فرو دادن بغضم، برای توضيح حالم با صدای گرفته ای که از اعماق چاه می آد بی فايده ترين کار دنيا می شه.
هفته ديگه پنج تا مصاحبه دارم برای يکيشون بايد روی دو تا موضوع تحقيق کنم،تا دوشنبه وقت دارم شايد فردا بتونم شروع کنم.اميدوارم يکيشون جواب بده.

1 comment:

Anonymous said...

عزيز دلم منم با اين نوشته اشک من رو هم که تو فرودگاه نبودم در اوردي