Wednesday, May 14, 2008

هوای بيرون خيلی گرمه، توی خونه من از سرما زير پتو نشستم، پنجره ها رو باز می کنم اما نور خورشيد که نمی آد فقط جريان هواست که اونهم خنکه، دلم می خواد برم بشينم تو تراس که گرم بشم اما انقدر نور زياده که نمی شه با لب تاپ کار کرد. یادم می افته به بچگیها که می رفتیم تهران خونه عمه شب که می شد رختخوابها رو می بردیم رو پشت بوم و اونجا می خوابیدیم که خنکتر بود، یاد شین افتادم که تو خواب راه می رفت مامانش پاش رو به پای خودش می بست که نصفه شب راه نیفته بره لب پشت بوم بیفته پایین. دلم می خواد بدونم الان کجاست و چی کار می کنه می دونم که هیچ کی ازشون خبر نداره دقیقن هم سن من بود همیشه برای من دختر عجیبی بود فکرکنم آخرین باری که دیدمش کلاس دوم دبیرستان بودیم با رفتارها و جسارت خاص خودش امیدوارم هر جا که هست شاد و سلامت باشه.
هی هی تو این خونه باید بریم تو تراس بخوابیم گرم بشیم.
فکر می کنم بايد به همکلاسيهای چينيم ايميل بزنم ببينم تو زلزله اخير برای خونواده هاشون اتفاقی نيفتاده نمی دونم چرا حسش نيست، انگار دلم می خواد از شنيدن خبرای بد فرار کنم مثل بيشتر وقتها.
خسته شدم از اين همه درس خسته شدم، کاش زودتر تموم بشه.
آخر هفته ای که می آد من هر روز از صبح تا عصر کلاس دارم اما فعلا تعطيلم همه چی واروه.
يکی از جاهايی که شديدن به من احساس جاری بودن زندگی رو می ده دم صندوق سوپرهاست، شايد خنده دار باشه اما خيلی حس خوبيه وقتی می بينم مردم اينقدر خريد می کنن دلم می خواد نگاه کنم ببينم هر کی چی می خره، مثل يک بازی ذهنی می مونه.
مدرسه ها طبق معمول تعطيله، من هوسم گرفته دوباره بچه بشم برم مدرسه بس که اينجا تعطيلی دارن سه هفته چهار هفته می رن مدرسه دو هفته تعطيل می شن، تعطيلات پاييزه، زمستاني، بهاری ، الان که نه بهاره نه تابستون بعد هم تعطيلات مفصل تابستونی.

1 comment:

Anonymous said...

سلام نواجونم
خوشحالم که حالت خوبه
در کنار این همه درس خوندن یکم هم استراحت کن هم از لحاظ جسمی هم روحی
عزیزم من فیلم زیاد دارم اگه خواستی بگو تا برات بفرستم و بجز فیلم هر چیز دیگه ای که لازم داشتی بگو تا از اینجا برات بفرستم
شوهرم تقریبا هر سال واسه نمایشگاه دوسلدوف میاد المان اگه امسال هم اومد برات خرما حتما میفرستم
نواجون برام دعا کن حاملگیم به خوبی تموم بشه و بتونم طبیعی بدنیا بیارم
قربونت برم
مواظب خودت باش