Friday, July 27, 2007

اين سفر اخير انگار همه انرژيهامون رو گرفته، من که قبل از رفتن کلی هيجان داشتم و برنامه ريخته بودم برای اين دو ماه که تا کلاسهام مونده نمی دونم چرا اينقدر بی انگيزه و تنبل شدم حتی حوصله ورزش کردن رو هم ندارم.درسته که جنبه تفريحی اين سفر برامون خيلی کم بود و تمام مدت در حال فکر کردن و برنامه ريزی و مقايسه و تصميم گرفتن و دوباره فکر کردن و دوباره گرفتن تصميم جديد بوديم، اما نمی دونم چرا از وقتی برگشتيم انگار انرژيهامون هم تموم شد.
از ديشب تصميم گرفتيم يک کم برنامه بريزيم که مجبور باشيم انجامشون بديم تا برگرديم به روال قبل، پريروز که تو کتابخونه شهر بوديم فهميدم يه چيزی مثل قبل نيست، ما که هميشه تو بخش نقشه های کتابخونه دور می زديم و ذوق داشتيم جاهای جديد ،شده همين دور و برمون رو پيدا کنيم بريم سر بزنيم مدتيه اصلا يادش هم نبوديم.اما يه جايی بايد اين حس و حال برگرده سر جاش.
يه مدت بود ايميلهايی قاطی ايميلها بود که من همين طوری که می ديدمشون می گفتم اين يا اسپمه يا از اين تبليغات نا خواسته البته يک بار هم به اسمش دقت نکردم هميشه پاکشون می کردم دو سه روز پيش برای اولين بار نگاه کردم ببينم اين چيه که هر روز با پشتکار می آد و منم هر روز با پشتکار بدون توجه پاکش می کنم، ديدم روزی يه جمله قصار از يک بزرگی می فرسته. حالا يه چند تاش رو که خوندم خوشم اومده ازشون نمی دونم " ال " فعالش کرده يا خود به خود می آن، بهر حال فعلا باهاشون خوب شدم.
حالا هر روزی سعی می کنم مال اون روز رو ترجمه کنم اينجا بنويسم.
" خوشبخت تر از خوشبخت کسی است که ديگری را خوشبخت کند" الکساندر دوما (پسر)

3 comments:

Anonymous said...

همیشه تو شاد کردن دیگران بهترین حسها نهفته...
برات یه ای میل زدم ;)

نوا said...

مرسی آريس جون از لطفت، خانومی شما خودت از بس مهربونی این حسهای قشنگ هم تجربه می کنی

Anonymous said...

خانومی سلام
خیلی خوشجالم که می بینم شادی
عزیزم اینجا انگار زندگی جریان داره
کلی احساس های خوب می اد سراغم وقتی می ام اینجا
عزیزم به ال خیلی سلام برسون