Monday, February 22, 2010

mein Engelchen


روز شنبه تو فروشگاه تزییناتی چشمم دنبال مجسمه فرشته بود. یک گوشه مغازه چشمم بهشون افتاد.یکیشون شکل یک بچه کوچیک بود که لای پراش خوابیده باشه. یکی دیگه اش هم یک قلب بود که یک فرشته کوچیک با بالهای نقره ای روش نشسته و کنارش نوشته تو فرشته کوچولوی من هستی. دو تاشون رو برداشتم و به ال گفتم می خوام این دو تا رو بخرم. گفت بخر اما به شرطی که غصه نخوری و گریه نکنی. همون لحظه هم اشکهام گوشه چشمهام جمع شده بود و چونه ام داشت می لرزید. محکم خودم رو گرفتم و گفتم باشه.

اومدم خونه گذاشتمشون روی جعبه اش بالای کمدم. دیروز به ال می گم اینجا خوب نیست نمی بینمشون می گه می خوای ببینیشون و هی به گریه بیافتی.

تازگیها زیادتر گریه می کنم. می دونم که خوب نیست حالم بعدش بیشتر بد می شه. سعی می کنم زیاد فکر نکنم تو فکرام فرو نرم. این ماه نسبت به ماههای قبل غمگینتر بودم و از شانسم مشاورم هم مریض شد و جلسه امون کنسل شد. این هفته با مشاور دیگه ام نوبت دارم که تخصصش تو زمینه مشکل منه. هر بار بهش می گم چیکارکنم می گه صبر داشته باش. می گم من صبرم کمه همیشه همین طور بوده می گه زندکی به آدم صبرو یاد می ده. می گم هیچ کار نمی شه کرد می گه نه. و من دلسردم از همه علم و دانش بشر که یک جاهایی دستش از همه چیز کوتاهه.

3 comments:

مریم said...

اا..نوا جونم..

این پستت وندیده بودم...

من خودم وقتی توی همچین مودی باشم
توصیه های مثبت و اینا توی اون لحظه فکر می کنم اثری رو نداره
واسه همین...
گاهی میرم توی ته خودم
غرق میشم توی یه رمان
ببین چی دوست داری
توش غرق بشی..
فیلم یا موزیک..
یا شهر کتاب..
بعدش که میام بیرون
حالم بهتر شده و سبک شدم

مریم said...

اا..نوا جونم..

این پستت وندیده بودم...

من خودم وقتی توی همچین مودی باشم
توصیه های مثبت و اینا توی اون لحظه فکر می کنم اثری رو نداره
واسه همین...
گاهی میرم توی ته خودم
غرق میشم توی یه رمان
ببین چی دوست داری
توش غرق بشی..
فیلم یا موزیک..
یا شهر کتاب..
بعدش که میام بیرون
حالم بهتر شده و سبک شدم

nava said...

مریم جون،

راستش تو مود غصه هام که می رم هر کاری غیر از گریه بهم کمک می کنه برای همین سعی می کنم تا جایی که می شه حواس خودم رو به زندگی در زمان حال پرت کنم تا دوباره تو گذشته فرو نرم.

مرسی از اینکه به فکرم هستی.