Wednesday, September 16, 2009

دوباره حس بی فایده بودنم برگشته. سرگشتگی همیشگی. دنبال کار خیریه می گردم یکی دو جا قرار گذاشتم برم صحبت کنم. اما نمی دونم اگر همین کارها رو شروع کنم حسم از خودم بهتر می شه. دویاره شروع کردم خودم رو با خط کشهای تعریف از زن مدرن، زن مفید، زن تحصیلکرده، زن مهندس می سنجم و احساس پوچی می کنم.
دوشنبه باید برم پیش مشاورم و هنوز جواب سوالهاش رو پیدا نکردم چرا من باید اشتباه نکنم.چرا دیگران باید از من تعریف کنن. نمی دونم تنها جوابی که دارم اینه که باید اینطور باشه.
نمی دونم چرا وقتی دارم درس می خونم وضع کار خوب می شه وقتی درسم تموم می شه بازار کار بهم می ریزه.
چرا نمی تونم از خودم همینی که هستم راضی باشم. چرا احساس می کنم ارزشم به میزان کاری که می کنم، میزان درآمدم، باری که بدوش می کشم بستگی داره.
ارزش من همیشه برام بیرون از خودم تعریف می شه و همینه که همیشه یک جای کار می لنگه.

4 comments:

Maryam said...

نوا جونم این حس مزخرف بی فایده بودن هم با منه
هر چی باهاش مبارزه می کنم موقتیه...
مثل خرچنگ نمی دونم جوجه تیغی بهم چسبیده
راه رها شدن و یافتی اینجا بنویس..

Joomoong said...

man ye rahe hal daram
albate age doos dari bokon

ye kam bi adabane ast vali bara man javab dad

ba shoharet sex haye vahshi bokon

masalan barash bokhor

ya kheili karaye dige

Anonymous said...

امیدوارم از این حس سرگردانی و سرگشتگی زودتر بیای بیرون
واسم جالب بود چون من هم این مشکل را که از خودم نمیتونم راضی باشم را دارم و به خاطرش مشاوره میرم.
امیدوارم روزی برسه که به رضایت از خودممون برسیم

Anonymous said...

در ضمن لینکتون کردم.
مطلبی که در مورد مشاوره و اینکه گفته بود از تایید نشدن و اشتباه کردن میترسی را خوندم و کاملا با خودم منطبق دیدم.
ایده آل گرایی یکی از مشکلاته