دوباره حس بی فایده بودنم برگشته. سرگشتگی همیشگی. دنبال کار خیریه می گردم یکی دو جا قرار گذاشتم برم صحبت کنم. اما نمی دونم اگر همین کارها رو شروع کنم حسم از خودم بهتر می شه. دویاره شروع کردم خودم رو با خط کشهای تعریف از زن مدرن، زن مفید، زن تحصیلکرده، زن مهندس می سنجم و احساس پوچی می کنم.
دوشنبه باید برم پیش مشاورم و هنوز جواب سوالهاش رو پیدا نکردم چرا من باید اشتباه نکنم.چرا دیگران باید از من تعریف کنن. نمی دونم تنها جوابی که دارم اینه که باید اینطور باشه.
نمی دونم چرا وقتی دارم درس می خونم وضع کار خوب می شه وقتی درسم تموم می شه بازار کار بهم می ریزه.
چرا نمی تونم از خودم همینی که هستم راضی باشم. چرا احساس می کنم ارزشم به میزان کاری که می کنم، میزان درآمدم، باری که بدوش می کشم بستگی داره.
ارزش من همیشه برام بیرون از خودم تعریف می شه و همینه که همیشه یک جای کار می لنگه.
4 comments:
نوا جونم این حس مزخرف بی فایده بودن هم با منه
هر چی باهاش مبارزه می کنم موقتیه...
مثل خرچنگ نمی دونم جوجه تیغی بهم چسبیده
راه رها شدن و یافتی اینجا بنویس..
man ye rahe hal daram
albate age doos dari bokon
ye kam bi adabane ast vali bara man javab dad
ba shoharet sex haye vahshi bokon
masalan barash bokhor
ya kheili karaye dige
امیدوارم از این حس سرگردانی و سرگشتگی زودتر بیای بیرون
واسم جالب بود چون من هم این مشکل را که از خودم نمیتونم راضی باشم را دارم و به خاطرش مشاوره میرم.
امیدوارم روزی برسه که به رضایت از خودممون برسیم
در ضمن لینکتون کردم.
مطلبی که در مورد مشاوره و اینکه گفته بود از تایید نشدن و اشتباه کردن میترسی را خوندم و کاملا با خودم منطبق دیدم.
ایده آل گرایی یکی از مشکلاته
Post a Comment