Wednesday, April 16, 2008

سلام

سلام دوستان، از لطف همه شما که سراغم رو گرفتيد ممنونم و ببخشين که جواب ايميلها و تبريکهای سال نو و تولدم رو ندادم بابت همشون شرمنده ام.راستش اين مدت حال و روز روبراهی نداشتم و به خاطر استرس شديد و فشار زيادی که به خاطر اين دوره درسی که شروع کردم بهم وارد شد دوباره تا مرز افسردگی پيش رفتم اما الان بهترم و سعی می کنم روز بروز هم که شده بگذرونم و تمومش کنم.

دوره سخت و پر استرسی رو شروع کردم بدون اينکه بدونم و برای من که قرار بود استارت دوباره باشه کمی زياد از حد بود اما بقيه همکلاسیهام هم دچار استرس شدند حالا نه بحد من، اما خدائیش گذروندن سی تا امتحان تو مدت ده ماه خیلی استرس داره و اضافه بر این فشاری هست که برای پیدا کردن تز یا اینترنشیپ بهمون می آرن، و هر هفته تکرار مکررات می کنند. حدودن ده هفته ديگه از کلاسها و امتحانهام مونده که بايد چهارده تا امتحان رو تو اين مدت بنويسم يا ارائه بدم، مصاحبه تزم هم رفتم و می شه گفت هشتاد درصد جواب گرفتم اما تا قراردادم رو نبندم خواب راحت ندارم.

دلم نمی خواست بيام اينجا اينها رو بنويسم اما راستش شرمنده دوستانی شدم که من رو فراموش نکرده بودند و جويای احوالم شدند.

دوست داشتم تو حال و هوايی بودم که زودتر بيام سال نو و رسيدن بهار رو تبريک بگم که نشد، البته ما که هنوز وارد بهار نشديم و من هنوز با پالتو و چکمه و ژاکت می گردم شايد اينقدرا هم سرد نباشه اما من سردمه.

می تونم بگم خيلی بهتر از يکی دو هفته پيشم، به شما قول می دم که بهتر هم بشم و بيام اينجا دوباره از چيزهايی که ياد می گيرم بنويسم شاید هم از تجربه های سختی که این مدت کردم اما با کمک اطرافیانم تبدیل به درسهای خوبی شدند نوشتم.

باز هم ممنون از لطف همگی و معذرت بابت جواب ندادن ايميلها و احوال پرسيهاتون.